باغ سرمایهٔ دگر دارد


باغ سرمایهٔ دگر دارد

کان شد از بس که سیم و زر دارد
کان شد از بس که سیم و زر دارد
هیچ طفل رسیده نیست درو
هیچ طفل رسیده نیست درو
که نه پیرایهٔ دگر دارد
که نه پیرایهٔ دگر دارد
می نماید که از رسیدن عید
می نماید که از رسیدن عید
چون همه مردمان خبر دارد
چون همه مردمان خبر دارد
طبع بر کارگاه شاخ نگر
طبع بر کارگاه شاخ نگر
که چه دیبای شوشتر دارد
که چه دیبای شوشتر دارد
گل رعنا به یاد نرگس مست
گل رعنا به یاد نرگس مست
جام زرین به دست بر دارد
جام زرین به دست بر دارد
بلبل اندر هوای بزم وزیر
بلبل اندر هوای بزم وزیر
صد نوای عجب ز بر دارد
صد نوای عجب ز بر دارد
ابر بی کوس رعد می نرود
ابر بی کوس رعد می نرود
تا گل اندر جهان حشر دارد
تا گل اندر جهان حشر دارد
گر ز بیجاده تاج دارد گل
گر ز بیجاده تاج دارد گل
زیبدش ملک نامور دارد
زیبدش ملک نامور دارد
بر ریاحین به جملگی ملکست
بر ریاحین به جملگی ملکست
نه سر و کار مختصر دارد
نه سر و کار مختصر دارد
نی کدامست وز کجا باری
نی کدامست وز کجا باری
که ز فیروزه صد کمر دارد
که ز فیروزه صد کمر دارد
هر زمانی چنار سوی فلک
هر زمانی چنار سوی فلک
به مناجات دست بر دارد
به مناجات دست بر دارد
مگر اندر دعای استسقاست
مگر اندر دعای استسقاست
ورنه او با فلک چه سر دارد
ورنه او با فلک چه سر دارد
پیش پیکان گل ز بیم گشاد
پیش پیکان گل ز بیم گشاد
هر شب از هاله مه سپر دارد
هر شب از هاله مه سپر دارد
با بقایای لشکر سرما
با بقایای لشکر سرما
گر صبا عزم کر و فر دارد
گر صبا عزم کر و فر دارد
تیغ در دست بید می چکند
تیغ در دست بید می چکند
وز چه معنی زره شمر دارد
وز چه معنی زره شمر دارد
در چنین موسمی که باغ هنوز
در چنین موسمی که باغ هنوز
کس نداند چه مدخر دارد
کس نداند چه مدخر دارد
یاسمین را ببین که تا دو سه روز
یاسمین را ببین که تا دو سه روز
بی رفیقان سر سفر دارد
بی رفیقان سر سفر دارد
دهن لاله چون دهان صدف
دهن لاله چون دهان صدف
ابر پیوسته پر گهر دارد
ابر پیوسته پر گهر دارد
لاله گویی که بر زبان همه روز
لاله گویی که بر زبان همه روز
مدح دستور دادگر دارد
مدح دستور دادگر دارد
تا که اندر دعا و مدح وزیر
تا که اندر دعا و مدح وزیر
لب لعلش همیشه تر دارد
لب لعلش همیشه تر دارد
ناصر دین که شاخ دولت و دین
ناصر دین که شاخ دولت و دین
از معالیش برگ و بر دارد
از معالیش برگ و بر دارد
طاهربن المظفر آنکه خدای
طاهربن المظفر آنکه خدای
همه وقتیش با ظفر دارد
همه وقتیش با ظفر دارد
آنکه گیتی ز شکر هستی او
آنکه گیتی ز شکر هستی او
یک دهان سر به سر شکر دارد
یک دهان سر به سر شکر دارد
وانکه از عشق نام و صورت او
وانکه از عشق نام و صورت او
خاک سمع و هوا بصر دارد
خاک سمع و هوا بصر دارد
رایش اندر نظام کار جهان
رایش اندر نظام کار جهان
از قضا سعی بیشتر دارد
از قضا سعی بیشتر دارد
کلکش اندر بیان باطل و حق
کلکش اندر بیان باطل و حق
کمترین مستمع قدر دارد
کمترین مستمع قدر دارد
دستش ار واهب حیات نشد
دستش ار واهب حیات نشد
در جمادات چون اثر دارد
در جمادات چون اثر دارد
اثری بیش از این بود که درو
اثری بیش از این بود که درو
کلک نطق و نگین نظر دارد
کلک نطق و نگین نظر دارد
کسوت قدر اوست آن کسوت
کسوت قدر اوست آن کسوت
کز نهم چرخ آستر دارد
کز نهم چرخ آستر دارد
در نه اقلیم آسمان حکمش
در نه اقلیم آسمان حکمش
کارداران خیر و شر دارد
کارداران خیر و شر دارد
زاتش باس اوست اینکه هواش
زاتش باس اوست اینکه هواش
روز و شب شعله و شرر دارد
روز و شب شعله و شرر دارد
زدهٔ پشت پای همت اوست
زدهٔ پشت پای همت اوست
هرچه ایام خشک و تر دارد
هرچه ایام خشک و تر دارد
سعد اکبر که از سعادت عام
سعد اکبر که از سعادت عام
خویشتن در جهان سمر دارد
خویشتن در جهان سمر دارد
هنرش زاسمان بپرسیدم
هنرش زاسمان بپرسیدم
کز چه این اختصاص و فر دارد
کز چه این اختصاص و فر دارد
گفت شاگرد رای دستورست
گفت شاگرد رای دستورست
بس بود گر همین هنر دارد
بس بود گر همین هنر دارد
ای به جایی که رایت ار خواهد
ای به جایی که رایت ار خواهد
رسم شب از زمانه بردارد
رسم شب از زمانه بردارد
ناید اندر کرشمهٔ نظرت
ناید اندر کرشمهٔ نظرت
هرچه تقدیر منتظر دارد
هرچه تقدیر منتظر دارد
کلبه ای از جهان جاه تو نیست
کلبه ای از جهان جاه تو نیست
فوق و تحتی که جانور دارد
فوق و تحتی که جانور دارد
چشم بخت تو در جهان بانی
چشم بخت تو در جهان بانی
سال و مه سرمهٔ سهر دارد
سال و مه سرمهٔ سهر دارد
فتنه زان سوی خوابگاه فنا
فتنه زان سوی خوابگاه فنا
روز و شب شیوهٔ حذر دارد
روز و شب شیوهٔ حذر دارد
عرصهٔ ساحت تو چیست سپهر
عرصهٔ ساحت تو چیست سپهر
کاختر و برج و ماه و خور دارد
کاختر و برج و ماه و خور دارد
روضهٔ مجلس تو چیست بهشت
روضهٔ مجلس تو چیست بهشت
که فنا از برون در دارد
که فنا از برون در دارد
حیرت نعمت تو چو جذر اصم
حیرت نعمت تو چو جذر اصم
یک جهان عقل گنگ و کر دارد
یک جهان عقل گنگ و کر دارد
مهر تو از بهشت دارد قدر
مهر تو از بهشت دارد قدر
خشم تو صولت سقر دارد
خشم تو صولت سقر دارد
عقل آزاد بر تو می نرسد
عقل آزاد بر تو می نرسد
که جهان جمله زیر پر دارد
که جهان جمله زیر پر دارد
مرغ فکرت کجا رسد که هنوز
مرغ فکرت کجا رسد که هنوز
رشته در دست خواب و خور دارد
رشته در دست خواب و خور دارد
نیمه ای زین سوی ولایت تست
نیمه ای زین سوی ولایت تست
هر ولایت که آن فکر دارد
هر ولایت که آن فکر دارد
پدر اول آدم آنکه وجود
پدر اول آدم آنکه وجود
نه ز مادر نه از پدر دارد
نه ز مادر نه از پدر دارد
قبلهٔ آسمانیان زانست
قبلهٔ آسمانیان زانست
که چو تو در زمین پسر دارد
که چو تو در زمین پسر دارد
در دریای دهر کیست؟ تویی
در دریای دهر کیست؟ تویی
وین سخن عقل معتبر دارد
وین سخن عقل معتبر دارد
گوهرت زانکه زبدهٔ بشرست
گوهرت زانکه زبدهٔ بشرست
جای در حیز بشر دارد
جای در حیز بشر دارد
آفتاب ار زبرترست چه شد
آفتاب ار زبرترست چه شد
کار گوهر نه مستقر داد
کار گوهر نه مستقر داد
جرم خاشاک را از آن چه شرف
جرم خاشاک را از آن چه شرف
کاب دریاش بر زبر دارد
کاب دریاش بر زبر دارد
به تحمل چو تو نگردد خصم
به تحمل چو تو نگردد خصم
خود ندارد هنوز و گر دارد
خود ندارد هنوز و گر دارد
چون کلیم و مسیح کی باشد
چون کلیم و مسیح کی باشد
هرکه چوب کلیم و خر دارد
هرکه چوب کلیم و خر دارد
خصم چندان هوس پزد که ترا
خصم چندان هوس پزد که ترا
حلم بر عفو ماحضر دارد
حلم بر عفو ماحضر دارد
دیو چندان علم زند که نبی
دیو چندان علم زند که نبی
مکه بی سایهٔ عمر دارد
مکه بی سایهٔ عمر دارد
با خلاف تو دست کیست یکی
با خلاف تو دست کیست یکی
که نه یک پای در سقر دارد
که نه یک پای در سقر دارد
نوح پیغمبری که بر اعدا
نوح پیغمبری که بر اعدا
قهرت اعجاز لاتذر دارد
قهرت اعجاز لاتذر دارد
شکر این در جهان که یارد کرد
شکر این در جهان که یارد کرد
آنکه توفیق راهبر دارد
آنکه توفیق راهبر دارد
کاب در جوی تست و چرخ چو پل
کاب در جوی تست و چرخ چو پل
دشمنان را لگد سپر دارد
دشمنان را لگد سپر دارد
تا ز تکرار دور چنبر چرخ
تا ز تکرار دور چنبر چرخ
بر جهان خیر و شر گذر دارد
بر جهان خیر و شر گذر دارد
روز عمر تو باد کز پی تست
روز عمر تو باد کز پی تست
که شب انس و جان سحر دارد
که شب انس و جان سحر دارد
بر کران بادی از خطر که جهان
بر کران بادی از خطر که جهان
به تو دارد اگر خطر دارد
به تو دارد اگر خطر دارد
چون گل از خنده لب مبند که خصم
چون گل از خنده لب مبند که خصم
داغ چون لاله بر جگر دارد
داغ چون لاله بر جگر دارد